اینیستا: بدترین روز های زندگی ام در لاماسیا سپری شد
از آنجایی که آندرس اینیستا تقریباً تمام دوران بازی خود را در تیم بارسلونا سپری کرده است، شنیدن اینکه بدترین روز های زندگی او در لاماسیا رقم خورده است شاید کمی عجیب به نظر برسد.
به گزارش وب سایت رسمی برنامه نود، جدا شدن از خانواده در آن سن و سال کم با رؤیای موفقیت در دنیای فوتبال و آمدن به ورزشگاه نوکمپ برای اینیستا چندان هم آسان و بی دردسر نبوده است. کتاب زندگی نامه اینیستا با عنوان ‘حرکت زندگی من’ از روز دوشنبه به فروش خواهد رسید و با همکاری روزنامه نگارانی چون مارکو لوپز (El Periodico) و راموس بسا (El País) نوشته شده است.
بدترین روز در لاماسیا:
بله، مضحک به نظر می رسد اما حقیقت دارد، بدترین روز زندگی ام را در لاماسیا سپری کردم. احساس رهایی و جدا افتادن داشتم، یک فقدان، و انگار باید چیزی را از اعماق وجودم بیرون می کشیدم و خارج می کردم. زمان بسیار سختی بود اما می خواستم آنجا باشم چون می دانستم که مسلماً برای آینده ام بهترین است. مثل بلعیدن یک قرص بسیار تلخ بود چون باید خانواده ام را ترک می کردم و نمی توانستم هر روز آنها را ببینم و آنها را نزدیکم نداشتم… خیلی سخت بود.
این برای به خاطر خودم انتخاب کردم، درست است و این من را ساخت… من را ساخت.
گل مشهور در استمفورد بریج:
توپ را به جایی دور از دستان چک شلیک کردم که نمی توانست به آن برسد، چنین دروازه بان بزرگی که اکثر دروازه را اشغال می کرد. این سرنوشت یا هر چیزی که اسمش را بگذارید بود. آیا به اینکه چطور به توپ ضربه بزنم فکر کرده بودم؟ نه امکان ندارد! زمانی برای فکر کردن به اینکه با کجای پا به توپ ضربه بزنم وجود نداشت و با بیرون پا زدم… اگر در موردش فکر می کردم، کاری نمی کردم. من به طور غریزی عمل کردم.
مرگ دنی خارکه:
روزی را به یاد می آورم که در آمریکا بودیم، تصور کردیم که پزشکان مشکل را پیدا کرده اند و آن را خوب خواهند کرد، اما متأسفانه وقتی بعد از پیش فصل به خانه برگشتیم پیامی دریافت کردم. در بدترین حال ممکن بودم چون با مداوا شروع شده بود و سپس پویول گفت: “من با ایوان تماس گرفتم و او به من گفت که دنی مرده است.”
تمام آنچه می توانستم بگویم این بود… تأیید شده است؟ مطمئنی؟ نمی توانستم باور کنم که دنی، دوستم دنی، مرده است. با شنیدن این خبر قلبم برای لحظاتی ایستاد و روز های بعد از آن در بارسلونا افتضاح بود. این شروع سقوط آزاد من به مکانی نامعلوم بود، من پرتگاه را دیدم و در آن زمان بود که به دکتر گفتم… “دیگر نمی توانم این را ادامه دهم.”
Pingback: oscars
Pingback: __p11
Pingback: online brand management
Pingback: satta matka, satta king, satta, matka, kalyan matka
Pingback: iq color
Pingback: immunforsvaret
Pingback: كلية العلوم جامعة ديالى
Pingback: Search Engine Optimization Services
Pingback: Predrag Timotić
Pingback: Ascending dose K studies in Rodents
Pingback: in vitro DMPK assays
Pingback: rekrut cpns 2018
Pingback: legal steroids for sale
Pingback: New samsung buyback
Pingback: http://tsn.us.com/
Pingback: top kiwi casino sites
Pingback: here are the findings
Pingback: oppo phone pricelist
Pingback: UK Chat Rooms
Pingback: Full Article
Pingback: scorts madrid
Pingback: star stable best club
Pingback: Drug Metabolism Studies
Pingback: Free Teen Chat Rooms
Pingback: Fare soldi
Pingback: move out cleaners
Pingback: Powerplumber.org
Pingback: cheap web hosting
Pingback: International Moving Quotes
Pingback: Top online Casinos in New Zealand with No Deposit Bonus
Pingback: gvk Biosciences
Pingback: gvkbiosciences
Pingback: purple haze popper
Pingback: GVK BIO India
Pingback: po system
Pingback: gvk biosciences
Pingback: AAALAC In Vivo pharmacology
Pingback: Buy CBD Online